فعالیت های دبستان عصمت

کل برنامه هایی که در طول سال تحصیلی اجرا می شود

فعالیت های دبستان عصمت

کل برنامه هایی که در طول سال تحصیلی اجرا می شود

گل عفاف

 

 

  

گل عفاف 

 

هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنندکه چرادور باغ خود حصارپرچین کشیده است چون باغبـان   

 

بی دیوار از آسـیب مصون نیست ومیوه ومحصولی برای باغبان نمی ماندهیچ کـــس هم با نام   

 

آزادی دیوار خانه خود را بر نمی داردوشبها در حیاطش را باز نمی گذارد چون خطر رخنه ی   

 

دزد جدی است هیچ صاحب گنج و گوهری هم جواهرات خود را بدون حفاظ در معــــرض دید   

 

رهگـذران قرار نمی دهد تا بدرخشـــد جلوه کند وچشم ودل برباید چون جواهر ربوده می شـود   

 

وقتی راه ورود پشه ها را می بندی خود را مصون ساخته ای نه محدود وزندانی وقتی در خانه   

 

را می بندی خانه خود راازورود بیگانه ونگاههای مزاحم در امان قرار داده ای نه که خود رادر   

 

قید وبند وحصـارافکنده باشی اگر برای ایمنی ازخطرها وآسودگی ازمزاحـــمان خود رابپوشانی   

  

نه کســــی ایراد می گیرد ونه اگر هم بگیرد اعتــــنا می کنی چراکه سنـــجش را بی منــطــق و   

 

می دانی و می بینی اینــــــــکه دل باید پـــاک باشد بهـــــانه ای برای گریز جاهــــلانه از همین   

 

مصــــونیت است وآویختن به شاخه لاقیدی وگرنــــه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پـاک  

 

 برخیزد ظاهر ایینه باطن است واز کوزه همان برون تراود که در اوست .  

 

زن به خــــاطر لطـــــافتی که دارد نباید در دســــــتهای خشن کامجویان دیو سیرت که نقـــــاب   

   

 مهربانی و عشق به چهره دارند پژمرده شود وپس از آنکه گل عصـــمتش را چیدند او را دور 

 

اندازند یا زیر پایشان له کنند زن به خاطر عصـــــــــــمتی که دارد میراث دار پاکی مریم است  

 

نباید بازیچـــه ی هوس و آلوده به ویــــروس گناه گردد .ســادگی وخامی اســت که کســـی خود  

 

را درمعــــرض دید و تماشای نگاه های مســـــموم وچشم های ناپاک قرار دهد و به دلبـــری و  

 

جــــلوه گری بپردازد وخیال کند بیماردلان ورهزنان عفاف را به وسوسه نمی اندازد و از زهر  

 

نگاه ها ونیش پشـــــه های شــــهوت در امان می ماند .خراب کردن همه ی دیوارها و برداشتن   

 

همه ی پرده ها و بازگذاشتن همه ی پنجره ها  نشــــانه ی تیره اندیشی است نه روشــــن فکری   

 

علامـــت جــــاهلیت است نه تمــدن . می گویی نه ؟ به طـــومار کســــانی نگــاه کن که پس از   

 

رسوایی وبی آبرویی با دو دست پشـــیمانی برسر غفلت خـــــــــویش می زنند وبر جهالت خود  

  

لعنـــت می فرستند آن که کودک عفاف را جلوی صدها گرگ گرســـــــــــنه می برد و به تماشا  

 

می گذارد روزی هم پشـــت دیوار ندامت اشـــک حســـــرت بر دامن پشــــیمانی خواهد ریخت   

 

در آخرت هم به آتـــش بی پروایی خواهد ســـوخت از اول نباید به پای بیگانه اجازهی ورود به   

 

مزرعه ی نجابت داد که بوته های نورس عصــمت را لگد مال کند .ولی ... گریه بی حاصــــل   

 

است و بی ثمر وقتی شاخه شکست وگل چیده شد.

هوای پاک

 

 

 

 

باسمه تعالی 

 

 

  (دعای هوای پاک)  

 

بارالهی....به من بینشی عنایت فرما تا عظمت زنجیره ی پر شکوه حیات را در زمین   

 

بشـــناسـم و به من توفیقی عطا فرما تا در پاســـداری از آنچـه درطبیعت به ما ارزانی   

 

فرمودی تلاش کنم.  

 

زیبایی ها و پاکـــی های زمینت را بســـتایم و در جهت آلودگی و تخریب زمین و هوا 

 

گامی بر ندارم که به خوبی می دانم بقای من در گر و هوای پاک است. 

سلام بر کودک فلسطینی

سلام بر کودک فلسطینی

  

  

سلام بر صبر،سلام بر استقامت و سلام بر تو ای کودک فلسطینی.ای کودکی که هنگام  

  

 

تولـد با صدای خمپاره و ناله و فغان مادران چشـم به دنیا گشودی.من برای تو و بـرای   

 

 

ادامه ی راه پدران تو آرزوی پیروزی میکنم و امیدوارم تو در سایه ی تحصیل و توکـل   

 

 

بر خداوند متعال بر دشمن پیروز شوی و با سربلندی و عزت در کشورت زندگی کنی.و   

 

 

برایت آرزوی آینده ای روشن و آباد و آزاد خواهانم.   

 

 

                                                                   (آرزومند آرزوهایت)

شاید این جمعه بیاید شاید...

 

 

 

 

شاید این جمعه بیاید شاید...  

 

ازوقتی یادم می آیدهمیشه پدرومادرم آرزوی آمدنش راداشتند.نمیدانستم چه کسی خواهد آمدکه 

 

 

آنها آنقدرمشتاق اوهستند.حال که بزرگ شده ام،با ظلم آشنا شده ام،معنی شادی رامیفهمم ومی  

 

 

بینم می شنوم که برادران وخواهرانم راچگونه ازسرزمینشان فلسطین می رانندوجلوی فرزندی  

 

 

خانواده اش را به خاک و خون می کشند آرزو می کنم که هر چه زودتر بیاید و روزی که می   

 

 

آید به استقبالش خواهم رفت واز او خواهم خواست تا اجازه دهد من هم یک سرباز کوچکی از   

 

 

فراوان سرباز های بزرگش باشم.  

 

 

روزی که بیاید از شادی درکوچه ها و خیابان هاخواهم دوید وفریاد خواهم زد آمد نجات دهـنده  

 

  

ی بشریت آمد...  

 

  

و درهمه جـا گل خواهم گذاشت واز شــادی بی نهایت از دیدنش اشــک خواهم ریخت ومی دانم  

 

 

اشــک شـوق از دیــدن او هم بی اندازه لذت بــخش است .اوکه اکنون با یـادش همه ی وجــودم   

 

 

مسرور می شود و بغض گلویم را می فشارد.  

 

 

خدایا............آیا تحمل آن همه شادی را از دیدن او خواهم داشت؟